حدود سه هفته پیش بود که سارا و الیاس عزیز، طی یک دعوت عمومی و کلی از هممون، مارو به خونشون دعوت کرد.
خب، هممون تقریبا از توی صفحات اجتماعیشون، متوجه بودیم که قرار که زندگیشون قشنگ تر و شلوغ تر بشه. قرار که مادر  و پدر  بشن. 
یک پسر بچه شلوغ و دوست داشتنی 
ایلیا.

وقتی من دعوتشون رو اجابت کردم، نمیدونستم که قرار کیا بیان. وقتی رسیدم فهمیدم فقط سیما و آرش(همسر سیما)، و با یه احتمال کمی هم آقا سعید جعفری بیاد(که من همونجا فهمیدم نمیاد :/). آیدا گرگان بود و اردوان سالگرد پدر بزرگش ( خدا رحمت کنه) 
کلا شدیم من، سیما و آرش، سارا و ایلیا و الیاس( چه اسم پسرش رو هم نزدیک اسم خودش انتخاب کرده)

گلگی از بقیه که هیچ وقت نیستن دارم ولی خب. میزاریم رو حساب اینکه شلوغیه دنیا باعث شده که از دوستاشون دست بشورن، با اینکه مایل به این کار نبودن

آآآآآقــــــااااا، ول کن اینارو چی میخوای بگی. 
اون شب ما فهمیدیم که ایلیای عریر قرار 2 تا 3 هفته دیگه بدنیا بیاد.
خیلی حس خوبی داشت. قراره که مثل مادرش اسفندی باشه و یه اسفند ماهی دیگه بهمون اضافه شه.

امروز(14اسفند98) که زنگ زدم به الیاس که جویای حال بشم، فهمیدم که بلههههه، دیشب همون عمو و خاله شدیم.
ایلیای عزیزمون دیشب ساعت 12 شب بدنیا اومده. نمیدونم 13 یا 14 اسفند98 قرار تاریخ تولدت بشه ایلیای عزیزم، ولی خوشحالیم که به پدر و مادرت انگیزه مجدد، عشق بیشتر و روز های زیباتری رو هدیه دادی. 
ما از صمیم قلب، خانوادت رو دوست داریم و براشون احترام میزاریم.ممنون ازت

 حالا تو هم جزء این خانواده ای و ما از صمیم قلب دوستت داریم و بهت احترام میزاریم.

حالا قرار که اول مامان بابات تو گروه تلگرامیه بچه های کارشناسی، عکس قشنگت رو بزارن و بعد بریزیم و کلی شلوغ کنیم اونجارو با تبریکامون ولی من، اینجا،
زمینی شدنت رو بهت تبریک میگم عزیزم و امیدوارم که انسانی شایسته و اثرگذار باشی. میبوسمت.


مهدی سعادت
14اسفند1398
تهران- 13:00


داستان آموزنده :))

ایلیا موسائی، درسته... الیاس نه، ایلیا D:

رو ,الیاس ,سیما ,ایلیا ,هم ,ولی ,قرار که ,و کلی ,داریم و ,که قرار ,سیما و

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

گروه جامعه شناسی ابهر dibadegin98 مُصْلِحِینَ journeyiran آموزش تجارت الکترونیک shidco2021 سفارش پروژه دانشجویی pikasonihonar کتابهایی که خواندم 18683531